مصاحبه ای خواندنی با دروازه بان اسیق تیم ملی

“گزارش خبری لیگ برتر ایران” نیما نکیسا دروازه‌بان اسبق پرسپولیس و تیم ملی گفت: گلی که من در جام‌جهانی ۱۹۹۸ خوردم از بهترین کاشته‌زن تاریخ فوتبال دنیا بوده است. لیگ برتر ایران شما را به ادامه خبر دعوت می کند.

مصاحبه ای خواندنی با دروازه بان اسیق تیم ملی

همه‌ ما رویاهایی در مورد سفر در زمان داشته‌ایم. آیا فوق‌العاده نیست که به نقطه‌ی خاصی از گذشته برگردیم تا یک تصمیم بد را تغییر دهیم یا یک تجربه را دوباره درک کنیم؟ این رؤیا شاید در مورد فوتبالیست‌ها یا ورزشکاران مطرح بیشتر صدق کند؛ اینکه به سال‌ها قبل بازگردند و یک اشتباه را اصلاح یا تصمیمی نادرست را درست بگیرند و… امروز با نیما نکیسا به گفت و گو پرداختیم. دروازه‌بانی که در ۲۰ سالگی احمدرضا عابدزاده را نیمکت نشین کرد اما در ۲۳ سالگی به بهزاد غلامپور قافیه را باخت و ناگهان تیم ملی برای او تمام شد، تمام! استعدادی که در ۱۸، ۱۹ سالگی به تیم ملی دعوت شد و به قول خودش می‌توانست ۲۰۰ بازی ملی داشته باشد خیلی زود ازسطح ملی دور و دورتر شد. حدود ۲۰ سال پیش برای او تیتر زدم؛ آوازه خوان نه آواز! حالا بعد از ۲۰ سال خودش می‌گوید: «من بازنده نبودم، مرا بازاندند!» حوالی ظهر جمعه گذشته فرصتی دست داد که با نیما نکیسا دروازه‌بان سابق تیم ملی و پرسپولیس حدود یک ساعتی خاطره بازی کنیم. این مصاحبه را با این توضیح بخوانید که طبعا باید به دلیل کسوت نکیسا در مصاحبه با او از ضمایر و افعال جمع استفاده شود اما به دلیل رفاقت ۲۰ ساله و صمیمیت سیال در این گپ و گفت تصمیم گرفتم به همان ترتیبی که حرف زدیم، آن را تنظیم کنم.

می‌خواهیم همراه با تو سوار بر ماشین زمان شویم و به گذشته بازگردیم. روزی که قهرمان ژیمناستیک کشور شدی. موافقی؟

چقدر خوب شروع کردی این مصاحبه را! اینکه بتوان سوار ماشین زمان شد و به گذشته رفت… یادش به خیر! من یک بارقهرمان استان، یک بار باشگاهی و یک بار هم قهرمان کشور در رشته ژیمناستیک شدم.

آن زمان در دهه ۶۰ همه طرفدار دیمتری بلازرچف اسطوره ژیمناستیک شوروی سابق بودند. تو هم او را الگو قرار داده بودی؟

هم بلازرچف و هم لی نینگ چینی را خیلی دوست داشتم. هر دو قهرمانان بزرگی بودند و قابل احترام.

در دوران کودکی و نوجوانی در رشته شنا هم موفقیت‌هایی کسب کردی و می‌دانیم این رشته و ژیمناستیک ورزش‌های پایه ای و مادر برای هر ورزشکاری محسوب می‌شوند اما بوکس…؟! به خاطر بهمن نکیسا پدرت به سمت بوکس رفتی؟

دقیقا همین طور است. پدرم از داوران بین المللی و شاغل در فدراسیون بوکس بود و از طرفی خیلی دوست داشت من آدمی‌نترس باشم و بتوانم در جامعه گلیم خودم را ازآب بیرون بکشم. به همین خاطر مرا به سالن بوکس برد و…

تک پسر بودی و شاید پدرمی‌خواست نیما درکوچه و خیابان کتک نخورد و بوکسور شود؟

شاید همین طور بوده باشد اما خوب به خاطر دارم روزی که قهرمان بوکس نوجوانان تهران شدم پدرم گفت حالا می‌توانی بروی دنبال فوتبال!

دیگر خیالش راحت شد که از کسی کتک نمی‌خوری؟

(با خنده) احتمالا همین طور بوده است.

بدترین کتکی که خوردی را به خاطر داری؟

اهل کتک کاری در کوچه و خیابان نبودم.

در رینگ بوکس چطور؟

وقتی ازیک بوکسور آماتور تبدیل به کسی شدم که قراراست مسابقه بدهم باختی نداشتم که به یادم مانده باشد اما یک مسابقه را بردم و در راند دوم آن بدجوری کتک خوردم! هنوز هم اسم رقیبم در ذهن من مانده است. پسری به اسم حکمت شعار بود که مسابقه سنگینی برگزار کردیم و در راند دوم هم حسابی من را در رینگ کتک زد!

وقتی گلر شدی رفلکس‌های خوبی داشتی که مربوط به دوران ژیمناستیک بود. فعالیت دررشته بوکس چقدر به دروازه‌بانی تو کمک کرد؟

خیلی روی خروج‌ها، نترسیدن از مهاجمان و بازیکنان حریف و شهامت که لازمه گلری است رشته بوکس به من کمک کرد.

لابد هم می‌دانی بوکس برخلاف ظاهر خشن خود، سینمایی ترین، هنری ترین و شاید فلسفی ترین ورزش دنیا باشد؟

اصولا بوکسورها انسان‌های مهربان و بی آزاری هستند. شما یک مایک تایسون را به دلیل مشکلات فراوان دوران کودکی و فرهنگی استثنا قرار دهید بقیه بسیار مهربان بوده و هستند.

برگردیم به روزی که قهرمان بوکس نوجوانان شدی و پدر گفت برو دنبال فوتبال! به خاطر نزدیکی به منزل و شهرک اکباتان مدرسه فوتبال پاس را انتخاب کردی؟

بله اما من فقط یک جلسه در مدرسه فوتبال حضور پیدا کردم و بلافاصله آقای فیروز کریمی‌من را به سعید خان پرورش مربی نوجوانان پاس تهران معرفی کرد. سعید خان به همراه آقایان عمران عزتی و حمید ولایتی خیلی برای من زحمت کشیدند. همچنین وظیفه خودم می‌دانم از آقای داوود زمینی یاد کنم که یک مربی فرهیخته و انسانی متعالی بود که خیلی برایم زحمت کشید.

از همان رده نوجوانان پاس فیکس بودی؟

اتفاقا در نوجوانان ما گلری به اسم کاظم عالی پور داشتیم که فوق العاده بود. بسیار قوی و دارای اعتماد به نفس بود به طوری که هم در نوجوانان پاس فیکس بازی می‌کرد و هم جوانان! من در نوجوانان ذخیره او بودم اما بعد تر در رده جوانان وقتی بازی به من رسید دیگر دور را گرفتم و فیکس شدم.

اولین باری که در تیم بزرگسالان پاس فیکس بازی کردی را به خاطر داری؟

آن هم یک خاطره جالب دارد. ما بازی مهمی‌با استقلال تهران داشتیم. مرحوم نادر باقری و داریوش علیزاده را داشتیم و آن زمان ما قبل از بازی‌ها به منزل یکی از اقوام آقای فیروز کریمی‌می‌رفتیم که حوالی میدان توحید بود. ناهار را آنجا صرف کرده و بعد راهی استادیوم می‌شدیم. آن روز صبح آقا فیروز به من گفت که می‌خواهم تو را مقابل استقلال فیکس بازی بدهم، آمادگی‌اش را داری؟ من هم جواب مثبت دادم در حالی که چهارستون بدنم می‌لرزید! آن قدر بچه بودم که باور نمی‌کردم جلوی استقلال فیکس بازی کنم و… وارد ورزشگاه که شدیم آقا فیروز من را در لیست هم قرار نداد و گفت بروم روی سکوها بنشینم!

ناراحت و سَرخورده نشدی یا اینکه از فیروز کریمی‌نپرسیدی چرا؟

نه، مگر کسی آن زمان جرأت داشت از سرمربی تیمش سئوال بپرسد اما به هرحال تجربه بسیار خوبی شد. آن روز یاد گرفتم از قبل خودم را برای هر مسابقه ای آماده کنم و همان اتفاق و بازی نکردن خیلی در آینده به من کمک کرد. همین الان فی البداهه خاطره ای یادم آمد که شاید جالب باشد تعریف کنم.

بفرما؟

من متولد ۱۳۵۴ هستم و زمان بازی‌های آسیایی ۱۹۹۰ پکن حدودا ۱۵ ساله بودم. بازی فینال فوتبال بین ایران و کره شمالی برگزار می‌شد و خوب به خاطر دارم آن روز باران شدیدی هم می‌بارید. مشغول تماشای بازی بودم که مادرم من را صدا زد و گفت بروم مدرسه دنبال خواهرم غزال! مدارس آن زمان دو شیفت بود. یک هفته صبح‌ها من می‌رفتم مدرسه و بعد از ظهرها خواهرم و هفته بعد برعکس! آن روز به مادرم گفتم دارم بازی تماشا می‌کنم که یک رادیو و چتری دستم داد و گفت بقیه‌اش را از رادیو گوش کن! رادیو دم گوشم بود و چتر در دست دیگرم که رسیدم دم مدرسه و دیدم پدرو مادران و خانواده‌های دیگری هم دنبال فرزندان خود آمده بودند. خواهرم هنوز از مدرسه خارج نشده بود که کار به ضربات پنالتی کشیده شد و احمدرضا عابدزاده سه پنالتی کره شمالی را گرفت و تیم ما قهرمان بازی‌های آسیایی پکن شد. باورتان نمی‌شود در خیابان و جلوی مدرسه چتر و رادیو را انداختم و شادی کردم. آن قدر خوشحال بودم که وضف ناپذیر است. فکرش را نمی‌کردم ۴ سال بعد خودم توی دروازه تیم ملی بایستم! می‌خواهم همین جا به بچه‌های علاقمند و با استعداد بگویم که هیچ غیرممکنی وجود ندارد و اگر تلاش کنید خداوند هم کمک می‌کند به سقف آرزوهای خود برسید.

به عابدزاده هم می‌رسیم اما پیش از آن می‌خواهم بدانم اولین تیتری که روزنامه‌ها برای تو زدند را به خاطر داری؟

همه روزنامه‌های آن زمان را آرشیو دارم و پدرم زحمت جمع آوری‌اش را کشیده است. زمانی که به پرسپولیس رفتم اسم نیما نکیسا سرزبان‌ها افتاد و فراموش نمی‌کنم هفته نامه ماهان عکس احمدرضا عابدزاده و بهزاد غلامپور را روی جلد انداخته بود و یک طرف هم تصویر من جوان را منتشر کرده و پرسیده بود که «دروازه‌بان تیم ملی کیست؟!»

از پاس به پرسپولیس رفتی در حالی که می‌دانم برای تماشای بازی‌های استقلال به امجدیه (شهید شیرودی فعلی) می‌رفتی. توضیحی می‌دهی؟

با شوهرخاله و پسرخاله‌هایم برای تماشای بازی‌های استقلال می‌رفتم. شاید بهتر باشد بگویم یک بازی استقلال را از نزدیک دیدم و ازهمان زمان عاشق خدابیامرز ناصرحجازی شدم.

عاشق تیپ زنده یاد حجازی یا سبک گلری آن مرحوم شدی؟

خدا ناصرخان را رحمت کند. خیلی از ایشان تأثیرگرفتم و دوستش داشتم. یک گلر ملی پوش و تحصیلکرده بود که شخصیت جذاب و خاصی هم داشت. آن خدابیامرز هم علاقه داشت من را به استقلال ببرد اما نشد.

قبل از پیوستن به پرسپولیس از استقلال پیشنهادی نداشتی؟

من دروازه‌بان تیم امید ایران بودم که پیشنهاد استقلال رسید. به همراه پدرم به محل تمرین تیم استقلال رفتیم که آن روز در ورزشگاه شماره ۲ آزادی برگزار می‌شد. علی آقا جباری فکر می‌کنم سرپرست باشگاه استقلال بود که وقتی من و پدرم را دید گفت «برویم آن طرف پشت ماشین‌ها تا گلرهای تیم، شما را نبینند!» همان جمله به من خیلی برخورد و تصمیم گرفتم قید استقلال را بزنم.

گلرهای استقلال آن زمان چه کسانی بودند که نباید تو را می‌دیدند؟

پیروز جغتاپور که ظاهرا قصد داشت به نساجی برود و بهزاد غلامپور گلرهای استقلال بودند. من البته همان لحظه ناراحت شدم و تصمیم خودم را گرفتم. باور نمی‌کنید ۳۰ دقیقه از خداحافظی من و پدرم از آقای جباری نگذشته بود که مهندس عابدینی مدیرعامل باشگاه پرسپولیس زنگ زد و پیشنهاد داد به این تیم بروم.

مبلغ اولین قراردادت با پرسپولیس را به یاد داری؟

اولین قراردادم ۸۰۰ هزار تومان بود!

به عنوان یک استقلالی و کسی که بازی‌های این تیم را تماشا می‌کردی، پوشیدن پیراهن پرسپولیس سخت نبود؟

من استقلالی نبودم و فقط یک بازی این تیم را همراه شوهرخاله و پسرخاله‌هایم تماشا کردم. دیداری مقابل هما که با تک گل استاد حمید علیدوستی از انسان‌های بادانش و فرهیخته فوتبال ایران استقلال شکست خورد. گرچه خدابیامرز حجازی گل خورد اما شیفته‌اش شدم. من استقلالی نبودم اما هنوز هم استقلال را دوست دارم. با این وجود پرسپولیس عشق و خانواده من شد که هنوز هم این چنین است.

پدرت بهمن نکیسا چطور؟

پدرم به هیچ تیمی سمپاتی نداشت و طرفدار تیم‌هایی بود که من بازی می‌کردم.

رفتی پرسپولیس و رقابت با احمدرضا عابدزاده شروع شد. راحت تر نبود که به استقلال می‌رفتی؟

رقابت که خیلی سخت و دشوار بود. جدای از عابدزاده، پرسپولیس مرحوم نادر باقری و محمود خوراکچی را هم داشت که گلرهای خوبی بودند اما وقتی به این تیم رفتم همزمان در ۴ تیم بازی می‌کردم. گلرتیم‌های امید پرسپولیس، امید ایران، بزرگسالان پرسپولیس و تیم ملی بزرگسالان ایران بودم و همه این اتفاقات خوب ظرف مدت کوتاهی به وقوع پیوست.

در واقع سوارماشین زمان شدی و به جلو رفتی؟!

دقیقا همین طوراست. حمید خان درخشان هم خیلی به من لطف داشت. اولین بار او در دیدار برابر شاهین بوشهر در تهران به من بازی داد. فکر می‌کنم دقیقه ۷۸ بود که ۹ بریک جلو بودیم و حمید خان من را به زمین فرستاد و بازی ۱۰ بریک به اتمام رسید. ۱۲ دقیقه بازی کردم و هفته بعدش مقابل آستان قدس ساری فیکس شدم!

از همان روز ماجرای عابدزاده و نکیسا آغاز شد. رقابتی که هرگز دوستانه نبود؟

به این موضوع می‌توان از جنبه‌های مختلفی نگاه کرد. من هم جوانی خام و ناپخته بودم و شاید می‌توانستم عکس العمل بهتری نسبت به اتفاقات آن روزها نشان بدهم.

هیچ وقت فرصتی پیش نیامد که ماجرای چتر، رادیو، مدرسه خواهرت و مهارپنالتی‌های کره شمالی و خوشحالی ات را برای عابدزاده تعریف کنی؟

نه، نشد! دلیلش … بگذریم!

شاید همان فضای بزرگ تر و جوان‌تر در فوتبال بود. فضایی که آن زمان برای ما خبرنگاران ورزشی هم بود و اغلب بزرگ ترها یا پیشکسوتان برخورد خوب و دوستانه ای با جوان ترها نداشتند. اینکه یک جوان جرأت نمی‌کرد به بزرگ تر نزدیک شود. این فضا بین تو و عابدزاده هم بود؟

بله، بود. شاید من هم مقصر بودم اما خیلی زود و عجولانه قضاوت شدم. شاید هم بقای دیگران در این موضوع بود که البته من همه این مسائل را فراموش کرده ام. کینه و عداوت از درون روح انسان را می‌خورد و آزار می‌دهد.

شاید به همین خاطر بود که نیما نکیسا از همه گلرهای جوان بعد از خودش حمایت کرد؛ از حسن رودباریان بگیرتا مهدی رحمتی، علیرضا بیرانوند و حالا حامد لک و حتی امیرعابدزاده!

تربیت خانوادگی من این طور بوده است. پدرم به من همیشه یاد داد به رقیبم احترام بگذارم و او را بزرگ کنم. چرا؟ چون اگر نیمکت نشین رقیبم شوم همه می‌گویند ذخیره گلر بزرگی شده است. اگر هم فیکس شوم همه می‌گویند رقیب بزرگی را نیمکت نشین کرده است. حمایت ازجوان ترها هم وظیفه ذاتی یک پیشکسوت است. حالا اگر یکی رعایت می‌کند و یکی نه، باید ازخودش پرسید.

آن زمان تو و احمدرضا عابدزاده حتی سلام و علیک هم با هم نمی‌کردید. درست است؟!

من همیشه به بزرگ تر از خودم سلام کرده و می‌کنم.

قبول داری که احوالپرسی گرمی‌نداشتید؟

همین طور است اما مهم نیست. گذشته‌ها گذشته است و اصلا دوست ندارم آن خاطرات را شخم بزنم!

جوانی که در ۱۹ ، ۲۰ سالگی فیکس تیم ملی بزرگسالان شد چرا باید در ۲۳ سالگی ازتیم ملی خداحافظی کند. تو در حال حاضر رئیس کمیته آموزش فدراسیون هستی و پیش از آن در توسعه فوتبال و استعدادیابی همکاری می‌کردی. شاید همیشه به نوجوانان وجوانان پند و اندرز می‌دهند و شاید گاهی اوقات بد نباشد به بزرگ ترها و پیشکسوتان هم توصیه شود هوای جوان ترها را داشته باشید.

من خُرده نمی‌گیرم چون فضای فوتبال آن زمان این مسئله را می‌طلبید. من تنها نبودم و شما اگر همین الان از داریوش یزدانی یا حامد کاویانپور هم بپرسید خاطرات تلخ زیادی ازآن برخوردها دارند.

برخی افراد ناخواسته برای خود دشمن تراشی می‌کنند. شاید هم چهره آنها این طور است و چه بسا نیما نکیسا هم به عنوان کسی که ساکن شهرک اکباتان است، بچه پایین شهر تهران نیست و پدرش همیشه در تمرینات همراهی‌اش می‌کند با آن چالش‌ها مواجه شد؟

نمی‌دانم و دیگر خیلی فکرم را درگیر نمی‌کنم. شاید سال‌ها پیش با خودت بارها در این رابطه صحبت کرده باشم اما الان احساس می‌کنم در میانسالی برگشت به آن خاطرات جالب نباشد.

دعوت تو به تیم بزرگسالان و بازی در جام ملت‌های ۱۹۹۶ امارات هم جالب و تأمل برانگیز است. درحالی که در مقدماتی جام ملت‌های آسیا جلال بشرزاد ذخیره عابدزاده بود ناگهان نیما نکیسا با یک بازی دوستانه مقابل لبنان آن هم در آستانه جام ملت‌ها فیکس تیم ملی شد. توضیحی می‌دهی؟

احمدرضا عابدزاده با پرسپولیس به جام باشگاه‌های آسیا رفته بود و تیم ملی هم یک بازی دوستانه با لبنان داشت. دقیقه ۵ یا ۸ مسابقه بود که داور یک پنالتی علیه ما گرفت و بهترین بازیکن تیم ملی لبنان پشت توپ ایستاد. من ضربه پنالتی بهترین بازیکن لبنان را مهار کردم و فکر می‌کنم ازهمان روز حاج آقا مایلی کهن من را در ذهنش فیکس کرد.

نیمکت نشین کردن احمدرضا عابدزاده بزرگ واقعا شهامت می‌خواست. چه طور مایلی کهن این کار را کرد؟

قبلا هم در مصاحبه ای گفته بودم که حاج آقا مایلی کهن درسفر حج پدر و مادرم را دیده و گفته بود «اگر نیما و عابدزاده دریک سطح بودند من احمدرضا را در جام ملت‌ها فیکس می‌کردم اما پسرشما بهتر بود و حق‌اش را گرفت.» حاج آقا خیلی به من لطف داشت و علاوه برمن پدیده‌های دیگری در جام ملت‌ها رو کرد. خداداد عزیزی، مهدوی کیا، کریم باقری، مهرداد میناوند، داریوش یزدانی، فرهاد مجیدی و… روی جسارت و اعتماد آقای مایلی کهن ستاره شدند. به نظر من حاج آقا مایلی کهن یک پرویز دهداری دیگر و از همان مکتب بود. اینکه به یک جوان ۱۹ ساله اعتماد کنید و عابدزاده بزرگ و محبوب را روی نیمکت بنشانید کار هر کسی نیست.

جام ملت‌های ۱۹۹۶ امارات اما برای تو بسیار خاطره انگیز شد. می‌گفتند کل شهرک اکباتان طرفدارت شدند و در ایران هم که…

لطف خدا بود و آن بالای سری که مزد تلاش‌هایم را داد.

اما هنوز هم برای خودم که سالهاست تو را می‌شناسم سنگین و ثقیل است که چگونه نیما نکیسا که احمدرضا عابدزاده را نیمکت نشین کرد بعدتر به بهزاد غلامپور پا به سن گذاشته در بازی‌های آسیایی تایلند باخت؟

من بازنده نشدم و نبودم بلکه مرا بازاندند! بیشتر از این لطفا از من نخواهید ماجرا را باز کنم.

من یکی که می‌دانم از گل به خودی مدافع تیم ملی تا صحبت‌هایی که در گذشته داشتی و عده ای را مشکوک خواندی؟

هرچه بوده گذشته و قطعا من جوان هم مقصر بودم که شاید خامی‌کرده و نمی‌دانستیم چگونه باید با بزرگ ترهای خودم برخورد کنم. باید سیاست به خرج می‌دادم، بله و چشم می‌گفتم و به هدف خودم فکر می‌کردم.

اگر سیاست داشتی و به بزرگان تیم ملی بله و چشم می‌گفتی الان چند بازی ملی در کارنامه‌ات ثبت شده بود؟

شاید ۲۰۰ بازی ملی! اغراق نمی‌کنم چون من از ۱۸ سالگی به تیم ملی دعوت شدم. خیلی زود به پیراهن تیم ملی بزرگسالان رسیدم و می‌توانستم با سیاست بهتریا به قول تو بله و چشم گفتن حتی به آمار فوق العاده ۲۰۰ بازی ملی هم برسم.

بارها در مصاحبه یا گفت‌وگوهای خصوصی خودت از سه مربی به عنوان تأثیرگذارترین افراد در زندگی ورزشی ات یاد می‌کنی. محمد مایلی کهن، مجید جلالی و حمید درخشان و می‌خواهیم خودت این ترتیب را بگو؟

اول از همه حمیدخان درخشان که باعث شد در فوتبال ایران بیشتر و بهتر دیده شوم. او نیما نکیسا جوان را درون دروازه پرسپولیس گذاشت و به جامعه فوتبال معرفی کرد. دوم حاج آقا مایلی کهن که فوتبال ملی خودم را مدیون او هستم. آقای مایلی کهن ریسک بزرگی کرد و بعد از این دو بزرگوار هم آقا مجید جلالی.

کدام فوتبالیست یا بهتر است بگوییم سرنوشت کدام بازیکن تو را یاد خودت انداخته و می‌اندازد؟

امیرحسین اصلانیان هم فوتبالیست فوق العاده ای بود اما در پرسپولیس با او خوب تا نشد! اینکه خانواده‌اش تحصیلکرده و پدرش پزشک معروفی بود چرا باعث شد امیرحسین به حقش نرسد را هنوز هم درک نکرده ام. متأسفانه فوتبال ایران آن قدر بی رحم است که سراغی از این آدم‌ها نمی‌گیرد. حالا خودت هر ازگاهی سراغ پیشکسوتان می‌روی و این جای قدردانی دارد اما در مجموع برخورد خوبی حتی از سوی رسانه‌ها با پیشکسوتان نمی‌شوند و به فراموشی سپرده می‌شوند. این طبیعت روزگار است و فقط مخصوص به فوتبال ایران نیست. در جام جهانی آلمان که حضور داشتیم یک روز از بابک میلانی خبرنگار ایرانی الاصل نشریه معروف «بیلد» سراغ مانفرد کالتز کاپیتان تیم ملی آلمان در جام جهانی ۱۹۸۲ و مدافع راست مشهور و اسطوره باشگاه‌هامبورگ را گرفتم. با تعجب گفت که در شهر هامبورگ هم خیلی سراغش را نمی‌گیرند و … خلاصه آن که این جبر روزگار است.

چه کسی بیشترین ضربه را به فوتبال نیما نکیسا زد؟

همان کسی که اولین بار من را به نوجوانان پاس معرفی کرد یعنی آقای فیروز کریمی! من می‌توانستم و می‌خواستم دوباره اوج بگیرم و عضو تیم پاس تهران بودم. آقا فیروز زنگ زد و گفت رضایتنامه ات را از پاس بگیر و بیا استقلال اهواز. من هم با هزار بدبختی توانستم رضایتنامه ام را در حالی از پاس تهران بگیرم که با این تیم قرارداد داشتم. به اهواز که رفتم حین امضای قرارداد به من گفتند ” تو را برای گلر دومی‌می‌خواهیم!” من خشکم زد. باورم نمی‌شد که من را برای نیمکت به اهواز فراخوانده باشند و وقتی ازآقا فیروز دلیلش را پرسیدم خودش را به آن راه زد و گفت خودش هم بازی خورده و … آن مقطع رفتار خوبی با من نشد.

بهترین بازی همه عمر نیما نکیسا؟

در بازی‌های مقدماتی جام ملت‌های آسیا درسال ۱۹۹۶ که ۳ برصفر عربستان سعودی را شکست دادیم بازی خوبی داشتم اما به نظرم جلوی نانت فرانسه در بازی دوستانه تیم ملی عالی بودم.

بدترین بازی ات؟ شاید بدترین واکنش را خیلی‌ها گلی بدانند که درجام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه از سینیشا میهایلوویچ روی ضربه ایستگاهی خوردی و…

گلی که من خوردم از بهترین کاشته زن تاریخ فوتبال دنیا بوده است. چند سال پیش فیلمی‌از میهایلوویچ منتشر شد که به عنوان مربی بولونیا یا تورینو بود. مشغول کاشته زدن به گلرهایش بود و باورت نمی‌شد چگونه یک مرد ۵۰ ساله آن طور کاشته می‌زند. سبک خاصی در زدن ضربه ایستگاهی داشت و توپ‌هایش قبل از رسیدن به گلر ناگهان پیچ برمی‌داشت. اصلا این نوع کاشته زدن را میهایلوویچ در فوتبال جهان مُد کرد. با تمام این تفاسیر کارشناسان یا منتقدان لطفا بروند و یک بار دیگر دقیق بازی ایران و یوگسلاوی را تماشا کنند. چرا باید ۸ ضربه ایستگاهی یوگسلاوی مستقیم به دست من دروازه‌بان برسد. چرا هیچ کس توپ‌ها را دفع نمی‌کرد؟ فقط من مقصر آن شکست بودم؟ این دیگر یک مقدار بی انصافی است. چرا اصلا آن توپ از دیوار دفاعی رد شد؟

ولی دیوار دفاعی را که معمولا گلر می‌چیند. مگر غیر از این است؟

بله درست است اما وقتی ۸ توپ از دیوار دفاعی رد می‌شود چه باید گفت؟ گفتم که اصلا دوست ندارم به گذشته برگردم و مسائل را باز کنم. برخی صحبت‌ها را بهتر است برای همیشه مثل راز مگو در سینه نگه دارم.

بسیار خوب، می‌خواهیم بپرسیم درحال حاضر حق چه کسی است که دروازه‌بان فیکس تیم ملی در دیدار برابر عراق باشد؟

علیرضا بیرانوند گلر امتحان پس داده و خوبی است اما این بچه امیرعابدزاده من را یاد جوانی‌های خودم می‌اندازد. از زمانی که دور به امیر رسید خیلی خوب کار کرد و …

به نظرت کدامیک باید در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر گلر فیکس تیم ملی ایران باشند؟

هر کدام که سرمربی تیم ملی تشخیص بدهد!

به عنوان سئوال آخر می‌خواهیم تیم منتخب تاریخ فوتبال ایران از نگاه نیما نکیسا را بدانیم؟

بهترین دروازه‌بان تاریخ ایران به نظرمن احمدرضا عابدزاده است. من کنارش تمرین و بازی کردم و می‌دانم چه می‌گویم. زوج منتخب میانه خط دفاع از نگاه من محمد پنجعلی و سید جلال حسینی هستند. تداوم این دو در فوتبال رشک برانگیز است. جواد زرین چه و رضا شاهرودی مدافعان چپ و راست این تیم هستند.‌هافبک دفاعی مورد نظر من جواد نکونام است که جلوی او کریم باقری بازی کند. کریم به عنوان‌هافبک نفوذی می‌توانست آمارگلزنی وحشتناک تری هم داشته باشد. مهدی مهدوی کیاهافبک راست مورد علاقه ام است و علیرضا جهانبخش با شخصیت و دوست داشتنی‌هافبک چپ این تیم خواهد بود. زوج خط حمله هم علی دایی و ناصرمحمدخانی هستند. البته حتما ازقول من بنویس که نفراتی مثل آندرانیک اسکندریان، خداداد عزیزی، مرحوم ناصرحجازی، حسن روشن، علی کریمی، رضا وطنخواه، مجید نامجو مطلق، حمید درخشان، کریم باوی و زنده یاد سیروس قایقران هم می‌توانستند عضو این تیم منتخب باشد.

آن وقت سرمربی این تیم چه کسی می‌توانست باشد؟

بنویس علی آقا پروین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا